سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی سبز است سیاهش نکنیم

بخند بروی دنیا چهارشنبه 83/12/19 ساعت 3:17 عصر

بخند بروی دنیا،دنیا بروت بخنده                                        بذار که رنج و غصه بار سفر ببنده

تو تنها نیستی خدا یارته                                                اون مهربونه نگهدارته

درد و دوا می کنه،                                                        معجزه ها می کنه

نخور غصه عزیزم ،                                                         ببین چه ها می کنه؟!

براستی تا وقتی ما بروی مشکلات این دنیا و هزاران مساله دیگر که باعث ناراحتی و افسردگی می شود، بخندیم و آنها را نادیده بگیریم. آیا می شود که مشکلات بر ما غالب شوند؟!

در حقیقت ما تا وقتی مشکلی را قبول نکنیم و آنرا از خود ندانیم، آن مشکل دامنگیرمان نخواهد شد .

پس بیائید از این به بعد بیشتر بخندیم. بخندیم و بخندیم و ...

من فکر می کنم اگر ما بروی مشکلات دنیا گریه کنیم، آن وقت دنیا هم به حال ما گریه خواهد کرد. می خواهم همان عمل و عکس العمل را بگویم.

این دنیا از یک دید جایگاه عمل و عکس العمل است .

اگر در مقابل مشکلات بخندیم، و آنها را قبول نکنیم و مشکل ندانیم، آن وقت است که مشکلی نداریم و واقعا نداریم.

ولی اگر در مقابل مشکلات کوتاه بیائیم و زانوی غم بغل کنیم، و مشکل را قبول کنیم که همچنین مشکلی برایمان پیش آمده، آنجا است که نه تنها آن مشکل بلکه هزاران مشکل دیگر نیز برایمان پیش خواهد آمد.

من گاهی حتی بیماریهایی مانند سرما خوردگی را هم توسط این روش و طرز تفکر،نمی گذارم که به بدنم وارد شوندو تنها راه همین است که بخندم و آن را قبول نکنم و بگویم که من مریض نیستم.

پس به نظر شما اگر بخندیم بهتر نیست؟!

 


نوشته شده توسط: حسین

غم و اندوه جمعه 83/12/14 ساعت 9:55 عصر

سلام.

نمی دونم از کجا باید بگم .

از غم و اندوه یا از شادی و فرح؟!

دیگه از خودم خسته شدم، زندگیم شده مثل دیوونه ها .

البته شاید زیاد هم تقصیر نداشته باشم ، می دونید من کسی هستم که تو زندگیم شاید بیش از 3،4 تا شکست بدجور از عشق داشتم ، چه هم جنس و چه غیر هم جنس .

این اواخر بعد از آخرین شکست از عشق، رفتم مشاوره کنم تا شاید حالم خوب بشه.( البته این کار رو هم به اسرار بزرگترها کردم .)

مشاوره اون اوایل برام خیلی سخت بود ، اصلا نمی تونستم به خودم کمک کنم . و دست از اون کارهایی که می کردم بردارم .

اما کم کم برام راحت تر می شد و می تونستم با خودم کنار بیام وبه حرفهای مشاورم گوش بدم.

حدود 1.5 ماه پیش که خیلی حالم بهتر شده بود با لطف خدا، زیارت حضرت امام رضا(ع) نصیبم شد و بعد از اون تا همین چند وقت پیش شاد ترین و آرام ترین لحظات زندگیو داشتم .

کار به جایی رسیده بود که همه از خانواده گرفته تا دوستان و آشنایان می آمدندو باهام درد دل می کردن و آروم می شدند.

اما این اواخر برای یکی از اعضای خانواده و یکی از فامیل های نزدیکم یه مشکلی پیش اومد، و از اونجایی که هر دوی این افراد برام خیلی عزیز بودند، تو روحیه من خیلی تاثیر گذاشت.

کار به جایی رسیده که دیگه طاقتم سر اومده و واقعا نمی دونم باید چی کار کنم.

ولی اینو می دونم که هیچ کس نمی تونه برای من کاری بکنه جز: 

اوستا کریم.

اونی که منون خلق کرد، بهم روزی داد، منو بزرگ داشت، و ملیاردها، ملیارد نعمت دیگه بهم داد که :

از دست و زبان که برآید

کز عهده شکرش به در آید .

پس خدایا تو این شبی که آسمون خالصانه داره یکی از اون نعمتها و برکاتشو به زمین می رسونه .

تو این شبی که صدای شر شر بارون از توی ناودون با دل آدم بازی می کنه .

تو این شبی که آسمونم مثله من دلش گرفته و داره آروم آروم خودشو خالی می کنه:

ازت می خوام و خالصانه می خوام که:

کمکم کن .

و هر چیزی که برای من تعیین شده و مرا در آن خیری هست در سر راهم قرار ده و مرا نیز بدان راضی کن !

آمین یا رب العالمین...

 


نوشته شده توسط: حسین

ادامه عشق و جدایی دوشنبه 83/12/10 ساعت 3:57 عصر

2): یکی از افراد مثلا پسر مقصر قطع رابطه و شکست باشد :

در اکثر روابط و عشقهای بین دو غیر همجنس یکی بیشتر از دیگری مجذوب فرد مقابل و به اصطلاح عاشق می باشد . و فرد عاشق هم که اکثرا مذکر می باشد (بنا به دیده ها و شنیده ها )  در اکثر مواقع نمی داند یا نمی تواند که عشق خود را بخوبی و آنطور که شایسته حل هردوشان باشد ابراز کند .

اگر بخواهم کمی ساده تر این مطلب را بیان کنم به مساله ای که اکثرا در این رابطه ها دیده می شود اشاره می کنم ، و آن هم این است که: مثلا پسری عاشق خانمی شده است و او را تا سر حد جان دوست می دارد .

حالا این آقا مثلا به فرض شب شده، و دلش برای                معشوقه اش تنگ شده است، و هر کاری می کند نمی تواند دلتنگیش را از یاد ببرد .

کاری که او می کند این است که با معشوقه اش تماس بگیرد تا لااقل برای یک کلمه هم که شده صدایش را بشنود و آرام شود ، و البته این فرد در این حالت نگاهی به ساعت هم نمی کند، که پاسی از شب گذشته است و فکر می کند فرد مقابل هم پای تلفن منتظر تماس اوست.

حال به تظر شما تماس گرفتن این آقا کار صحیحی است ؟ و آیا آن خانم می تواند با ایشان صحبت کند ؟ و اگر هم بتواند از لحاظ خانواده و ... مشکلی نخواهد داشت ؟

اینجاست که محبت فرد، که معمولا صادقانه ولی احمقانه         می باشد به درستی ابراز نشده است و موجبات مشکل را یرای طرف مقابل ایجاد کرده، و البته لکه کدورتی هم از خویش بر دل معشوقه اش می گذارد.(باید ببخشید که این مثال کمی ساده و بچه کانه بود ولی قابل بسط می باشد)

به نظر من همین لکه های اندک، اندک کدوریت است که بر قلب طرف مقابل می نشیند و موجبات کم شدن علاقه و در نهایت ترک رابطه به خاطر حفظ روابط خانوادگی و اجتماعی می شود . (البته عشق هایی هم هستند که این مسائل باعث متارکه و جدایی نشود، ولی آنقدر کم اند که نوشتن آنها فقط دل خشکنک است، که به نظر من آنهایی هم که این مسائل باعث جدائیشان نمی شود باز هم اشتباه می کنند، زیرا که انسان موجودی است تجتماعی و نمی تواند و نباید به دور از خانواده و اجتماع زندگی کند.)     

و هزاران مثال از این قبیل که هر کدام می تواند یک لکه سیاه و یک دید بد نسبت به فرد مقابل ایجاد کند .

3):قطع رابطه به خاطر اعمال و رفتار طرفیت باشد:

گاهی اوقات پیش می آید که طرفین یکدیگر را تقریبا به یک اندازه دوست  می دارند و هر دوشان عاشق یکدیگر می باشند که البته بسیار اندک است .

در این مواقع هر دو نفر این رابطه را تا به سر حد مرگ دوست دارند و تمامی ایرادات یکدیگر را می پوشانند و به روی هم نمی آورند، و آنهارا اصلا مهم نمی شمارند، ( باز هم ببخشید چون مثالی هم که برای این قسمت به ذهنم رسیده کمی ساده است ولی شما می توانید آن را بسط و گسترش دهید) مثلا اگر آقا در ساعت 12 شب یاد خانم کند و بخواهد با ایشان صحبت کند، از آنجایی که می داند طرف مقابل با وجود اینکه نمی تواند ولی ایرادی به این کار نمی گیرد، بی پروا تماس می گیرد و یا می تواند با وی صحبت کند یا نمی تواند. و جالب تر اینکه طرف مقابل هم با اینکه می داند این فرد شرایطش را ندارد، ولی چون می داند ایرادی بر وی نمی گیرد در نیمه شبی دیگر همین کار را خواهد کرد. و یا اعمال و رفتارهای دیگری از این قبیل.

در اینجاست که اعمال هر دوی این افراد در خانواده هایشان ، به عنوان نا هنجار شناخته می شود و کم، کم سخت گیری ها و محدودیت ها و ... آغاز می شود. که در اکثر این روابط طرفین باز هم نمی توانند آنطور که می خواهند به بکدیگر برسند.

یادم می آید یکی از آشنایانم که به اصطلاح عاشق شده بود و می خواست با معشوقه اش ازدواج کند، به همین دلیلی که ذکر شد نمی توانست همچین کاری را بکند .یعنی هیچکدام از خانواده هایشان راضی به همچین کاری نمی شدند .

در اینجا بود که خانمی که ایشان می خواست با وی ازدواج کند به طرز وحشتناکی خود را از بالای یک آپارتمان مسکونی پرت کرد و متاسفانه جان سپرد . و در وصیت نامه اش علت این امر را محدودیت خانواده ها و ... برای ازدواج ایشان با معشوقه اش بیان کرده بود.  

براستی اگر این رابطه کنترل می شد به همچین وضعی خاتمه می یافت؟!

و براستی آیا انسان مختار نیست؟(این حرف من نیست، حرف خالق است، و خالق هم اگر حرفی می زند در تمامی شرایط صحیح است)

پس چرا انسان نمی تواند خود را و رابطه های خود را و هزاران مساله دیگر که سود و ضررش به خودش باز می گردد را کنترل کند؟!

به نظر من می تواند، همانگونه که با لطف خدا و عنایت دوست عزیزم جناب استاد تقی پور، من توانستم...

 


نوشته شده توسط: حسین

عشق و جدایی؟!! چهارشنبه 83/12/5 ساعت 4:16 عصر

تمرکز این نوشتار بر روی عشقهای بین دو غیر     همجنس می باشد)

اگه از من تو بپرسی رنگ عاشقی چه رنگه؟                           من می گم رنگش سیاه ولی باز واسم قشنگه!

به نظر شما چرا رنگ عاشقی سیاه است ؟ و باز چرا در عین سیاهی برای عاشق قشنگ است؟ این سوالیست که مدتهاست در ذهن من می باشد و در این اواخر توانستم به اندازه ای که توجیهم کند جوابش را بدهم ، ولی اگر شما هم جوابی بهتر برای این سوال به نظرتان می رسد حتما ارائه کنید تا همه استفاده کنند .

و اما جواب:

من وقتی به شعرهایی که در باب عشق سروده شده اند و یا آهنگها و ترانه هایی که در این باب نواخته شده اند می نگرم ، به جرات می توانم بگویم قریب به اتفاق این اشعار یا از جدایی سخن می گویند، یا از عشق ناکام، یا از لحظه های انتظار و یا امید برگشت معشوق و ...

و این مساله برای خودم هم پیش آمده و تجربه اش را نیز داشته ام . اما چرا؟!

چرا قریب به اتفاق دوستی ها و به اصطلاح عشق ها با شکست مواجه می شود؟

وقتی که خوب به این مساله می نگرم، می بینم که علت این شکست ها به نظرم 3 چیز می تواند باشد .

1) اصل عشق های زمینی با شکست همراه است :

در این زمینه حرفها و مطالب گوناگون ، گفته و نوشته شده است و بحث در این باره نه به عهده ماست و نه ما توانایی بحث در این باره را دارا هستیم.تنها مساله ای که در این باره به نظر من می رسد، این است که اگر کسی به این نتیجه رسید که تمامی عشقهای زمینی با شکست همراه است، پس نباید در این وادی قدم بگذارد، و اگر خدای نکرده قدم گذاشت، لااقل کاری که می تواند بکند این است که از تجربیات کسانی که در این وادی بوده اند استفاده کند و یا سعی کند به هر طریقی که شده مثل خواندن کتابها و مقالات و مشاوره، شیوه صحیح برخورد در این رابطه را بیاموزد و اگر چنین نکرد، آنجاست که با شکست مواجه می شود، و این چیزی است که در حال حاظر در اکثر رابطه ها دیده می شود .

شاید هم با خود بگوئید کسی که عاشق می شود دیگر توانایی انجام چنین گارهایی را ندارد و به اصطلاح عاشق شده است . من این مساله را اینگونه حواب می دهم که اولا : اینکه اکثر این مطالب و گفته ها تلقین جامعه و اطرافیان است و چنان صحت ندارد و ثانیا : انسان موجودی است که می تواند از اختیار و راده خود به نحو شایسته حتی در چنین شرایطی نیز استفاده کند . و ثالثا : اینکه به ندرت اتفاق می افتد که انسان یک شبه عاشق شود، یعنی شب بخوابد و صبح عاشق شده چشم گشاید . بلکه مدتی طول خواهد کشید تا شخص به آن درجه از عشق برسد و در این مدت می تواند حدس همچنین اتفاقی را بزند.

و اگر هم یک شبه عاشق شد و نتوانست کارهایی را که گفته شد انجام دهد، آیا این شخص نمی توانسته قبل از این تمهیداتی را برای اینگونه روابط در نظر بگیرد و خود را آماده کند؟ آیا نمی توانسته خود را بشناسد، و طریقه و راههای دوستی با افراد مختلف را بیاموزد ؟

اکثر افراد دوست دارند عاشق شوند چون فکر می کنند کار بزرگی می کنند .

و البته اکثر افراد مثل بنده بعد از اینکه ضربه ای در این زمینه خوردند و دچار مشکل شدند و مشکلشان لاینحل شد به فکر آموختن روشهای دوستی و رابطه با دیگران و ...  می افتند که البته باز هم دیر نیست .

2) یکی از طرفین مثلا پسر مقصر قطع رابطه و شکست در عشق باشد :

                                               ادامه در قسمت بعدی...

خواهشمند است هرگونه مطلبی در این باره به ذهنتان میرسد لطف کرده و بفرستید تا در قسمت بعدی اگر ایرادی دارد، که حتما دارد رفع شود. 

                                 

 


نوشته شده توسط: حسین

شعر من یکشنبه 83/12/2 ساعت 12:37 عصر

نمایش تصویر در وضیعت عادی

در ذیل یکی از اشعار من را می خوانید . فقط این شعر در بیت اول ایراد قافیه ای و ردیفی دارد . اگر قافیه و ردیف مناسبی به نظرتان می رسد لطفا نظر بدهید.(البته شعر ایرادات زیادی دارد ، آنهارا هم بگوئید.)

ای دل از جور تو هر شب به کجا خواهم رفت؟!                        گر که مهلت بدهی سوی خدا خواهم رفت

گهی اندر طلب یار، چو مستان بشوم                                    که شوم اهل دیار و به مغان خواهم رفت

ولی افسوس که اندر طلبش، ره به کجاها بردم                       یار در حجره و من گرد جهان خواهم رفت

توبه بار صدم نیز، به عصیان بشکست                                    گر عنایت بشود من به فغان خواهم رفت

بار الها چه کنم، عشق گریبان من است                                عاشق عشق دلم با دو جهان خواهم رفت

عاشقان را به گناه عشق،پرپر بکنند                                      لیک من در طلبش با دل و جان خواهم رفت

قدحی نه که شرابی بکنیم، یار آمد                                    عشق با من چه و من تا به کجا خواهم رفت؟!

 


نوشته شده توسط: حسین


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

اومدم
فکر کردن
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
10851


:: بازدیدهای امروز ::
0


:: بازدیدهای دیروز ::
5



:: درباره من ::

زندگی سبز است سیاهش نکنیم

حسین
باهوش. با استعداد. کمی عصبانی. احساسی. عاشق زیبایی

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی سبز است سیاهش نکنیم


:: آرشیو ::

اسفند 1383



::( دوستان من لینک) ::

الهه امید
الهه امید و شادی
عشقولک
من و شعرهایم
آسمون شب یلدا
حرم دل
رنگارنگ
یادداشت های یک دختر تنها
پرنده تنها
تک ستاره زندگیم
آتیش پاره 43

:: لوگوی دوستان من ::



:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو